کاربرد معنایی every once in a while در انگلیسی + ✅ مثالهای متعدد
در ادامه مجموعه مقاله های آموزش رایگان زبان انگلیسی، با مطلب جدیدی برای معرفی کاربرد معنایی every once in a whole در خدمت شما هستیم. لطفا با ما همراه باشید. اصطلاح every once in a while
کاربرد معنایی every once in a while
این اصطلاح در حقیقت به معنای “هر از چند گاهی” است. وقتی که فعالیتی فقط گاهی اوقات انجام می پذیرد.
حواستان باشد که دچار اشتباهات زیر نشوید:
Every once in awhile ❌
Every once and in a while ❌
گاهی اوقات در موارد نوشتاری، زبان آموزان دچار اشتباه می شوند و این اصطلاح را بدین شکل می نویسند. شکل صحیح همانی است در جمله های زیر می بینید.
مثال ها در جمله های انگلیسی
به مثال های زیر دقت کنید.
Every once in a while, I like to treat myself to a spa day for some relaxation.
دوست دارم که هر از چندگاهی خودم رو برای ریلکس کردن به سونا دعوت کنم. اصطلاح every once in a while
Every once in a while, we go out for a fancy dinner to celebrate a special occasion.
هر از چندگاهی برای جشن گرفتن موقعیت های خاص می ریم یه رستوران لاکچری.
Every once in a while, I enjoy taking a long walk in the park to clear my mind.
هر از چندگاهی از اینکه توی پارک قدم بزنم و ذهنم رو خالی کنم لذت می برم.
Every once in a while, I treat myself to a piece of chocolate as a little indulgence.
هر از چندگاهی خودم رو به یه تیکه شکلات مهمون می کنم تا خودم رو لوس کنم.
Every once in a while, I like to try a new recipe and cook something different for dinner.
دوست دارم هر از چندگاهی یه دستورپخت جدید رو امتحان کنم و برای شام یه چیز متفاوت بپزم.
Every once in a while, we gather with friends for a game night to have some fun.
هر از چندگاهی با دوستام برای یه بازی شبانه و تفریح کردن دور هم جمع می شیم.
Every once in a while, I take a day off from work to recharge and have a mental break.
هر از چندگاهی یه روز از کارم مرخصی می گیرم تا دوباره شارژ بشم و زنگ تفریح ذهنی داشته باشم.
Every once in a while, I visit my favorite bookstore to browse for new books to read.
هر از چندگاهی می رم به کتابفروشی مورد علاقه م تا دنبال کتاب های جدیدی که بتونم بخونم بگردم.
I enjoy trying new restaurants every once in a while.
از اینکه هر از چندگاهی رستوران های جدید رو امتحان کنم لذت می برم.
She travels to different countries every once in a while.
هر از چندگاهی به کشورهای مختلف سفر می کنه.
They like to have a movie night at home every once in a while.
اون ها خوششون میاد که هر از چندگاهی شب ها با هم فیلم نگاه کنن.
He likes to go hiking in the mountains every once in a while.
اون دوست داره که هر از چندگاهی توی کوه ها پیاده روی کنه.
My grandparents visit us every once in a while.
پدربزرگ و مادربزرگم هر از چندگاهی بهمون سر می زنن.
The company organizes team-building events every once in a while.
شرکت هر از چندگاهی برنامه های تشکیل تیم ترتیب می ده.
We have a family gathering every once in a while to catch up.
هر از چندگاهی دورهمی خانوادگی داریم تا حال و احوال همدیگه رو بپرسیم.
نمونه های مشابه در انگلیسی
این اصطلاح در حقیقت هم معنی با موارد زیر است:
📚 Sometimes
I sometimes forget that she’s just a child. She’s so mature for her age.
گاهی یادم می ره که فقط یه بچه است. نسبت به سنش خیلی بالغه.
Sometime I think of the past and miss her a lot.
گاهی اوقات به گذشته فکر می کنم و خیلی دلم براش تنگ میشه.
📚 Occasionally
We occasionally meet up to hang our in the park.
گاهی اوقات همدیگه رو می بینیم تا توی پارک بگردیم.
Occasionally I’ll have a bit of chocolate, but it’s very rare.
گاهی اوقات یه کم شکلات می خورم ولی خیلی کم پیش میاد.
📚 From time to time
I still think of our school days from time to time.
هنوزم هر از چندگاهی به دوران مدرسه مون فکر می کنم.
He buys me flowers from time to time.
گاهی اوقات برام گل می خره.
لینک های مفید
به شما پیشنهاد می کنیم مقاله های زیر را مطالعه کنید: