“دستپاچه شدن” به انگلیسی چی میشه؟ 🤔
دستپاچگی، یک واکنش روانشناختی است که اغلب در شرایط تحت فشار یا استرس رخ میدهد. این حالت، که میتواند با احساساتی مانند اضطراب، سردرگمی یا ناتوانی در تمرکز همراه باشد، معمولاً ناشی از واکنشهای فیزیولوژیکی بدن به استرس است. دستپاچگی میتواند بر توانایی فرد برای پردازش اطلاعات و انجام وظایف با دقت تأثیر بگذارد و گاهی اوقات منجر به اتخاذ تصمیمهای نامناسب یا انجام اشتباهات شود. در موقعیتهای خاص، مانند مصاحبههای شغلی، ارائههای عمومی، یا در شرایط اضطراری، دستپاچگی میتواند به ویژه چالشبرانگیز باشد.
در ادامه سری مقاله های آموزش گام به گام زبان انگلیسی با مطلب جدیدی برای معرفی کلمه ای که می توانید از آن در معنای “دستپاچه” در انگلیسی استفاده کنید در خدمت شما هستیم. لطفا با ما همراه باشید.
اول از همه باید مشخص کنیم که دستپاچه بودن به چه معناست. همان طور که می دانید زمانی از این مفهوم استفاده می شود که فرد تا حد زیادی خجالت زده، گیج و سردرگم و هول شده باشد.
کلمه ای که بتواند این مفهوم را در زبان انگلیسی انتقال دهد fluster می باشد.
به مثال های ارائه شده از این کلمه و شکل های مختلف استفاده از آن در جمله های زیر توجه کنید:
She became flustered when she saw me and I wondered what was wrong.
(وقتی که منو دید دستپاچه شد و من در عجب بودم که چه مشکلی وجود داشت.)
The flustered young woman gave me wide smile and said, “I’m really sorry.”
(زن جوان دستپاچه بهم لبخند زد و گفت: “من واقعا متاسفم.”)
Why do you look so flustered?
(چرا این قدر دستپاچه به نظر میای؟)
Being flustered won’t help you get your things done. Just prioritize everything you need to do from the most to the least important and do them one by one.
(دستپاچه بودن بهت کمکی نمی کنه که کارهات رو انجام بدی. فقط هر چیزی رو که باید از انجام بدی از پراهمیت ترین تا کم اهمیت ترین اولویت بندی کن و یکی یکی انجامشون بده.)
Don’t let him fluster you. Just ignore him.
(نذار دستپاچه ت کن. نادیده ش بگیر.)
“The important thing when you’re cooking for a lot of people is not to get in a fluster.” Taken from Cambridge Dictionary
(مهم ترین چیز وقتی که برای آدم های زیادی آشپزی می کنی اینه که دستپاچه نشی.)
Her flustering look made me smile.
(نگاه دستپاچه اش باعث شد خنده م بگیره.)
She talked flusteredly.
(با دستپاچگی صحبت کرد.)