کالوکیشن های get در زبان انگلیسی + مثال های متعدد
در ادامه سری مقاله های آموزش گام به گام زبان انگلیسی با مطلب جدیدی برای معرفی تعدادی از کالوکیشن های get و عبارت های فعلی با این فعل در خدمت شما هستیم. لطفا با ما همراه باشید.
در جدول زیر می توانید با این کالوکیشن ها و عبارت های فعلی آشنا شوید.
به شرایطی اشاره می کند که فرد برای فاصله گرفتن از فضای خاصی مدتی آنجا را ترک می کند. I wish I could get away from work for at least a week; I feel totally burned out. (کاش می تونستم حداقل یه هفته از کارم فاصله می گرفتم؛ به شدت احساس خستگی می کنم.) | Get away | 1 |
تلاش برای اینکه بقیه افراد درک کنند که منظور شما چیست. Sometimes I had difficulty getting my feelings across in English. It’s as if I don’t know enough vocabulary to express myself. (گاهی اوقات نمی تونم احساساتم رو توی انگلیسی به درستی بیان کنم که بقیه بفهمن. انگار به اندازه کافی لغت نمی دونم که حالم رو شرح بدم.) | Get across | 2 |
طلاق گرفتن. Are you getting a divorce? But why? You guys were madly in love! (دارین طلاق می گیرین؟ ولی چرا؟ آخه شما که خیلی عاشق بودین.) | Get a divorce | 3 |
کنار آمدن با بقیه افراد. I really don’t get along with my younger brother. (من واقعا با برادر کوچک ترم کنار نمیام.) | Get along | 4 |
هیجان زده شدن. It’s nothing to get excited about. (چیزی نیست که به خاطرش هیجان زده بشی.) | Get excited | 5 |
از کسی انتقاد کردن یا کسی را سرزنش کردن. Why are you getting at me all the time? What have I done? (چرا این قدر می پری به من؟ چه کار کردم؟) | Get at someone | 6 |
حرکت کردن و راه افتادن You’d better get going if you don’t want to be late. (اگر نمی خوای که دیرت بشه بهتره راه بیفتی.) کالوکیشن های get | Get going | 7 |
با شرایط سختی کنار آمدن و با تحمل پیش رفتن. I can’t understand how he gets by on such a low salary. (نمی تونم بفهمم که چه طور با یه همچین حقوق کمی زندگی می کنه.) | Get by | 8 |
این جمله کوتاه حالتی سرزنش گرانه دارد. معمولا زمانی از آن استفاده می شود که فرد می خواهد طرف مقابل خود را تشویق کند که کارهای هیجان انگیزتری در زندگی اش انجام دهد یا اینکه دست از فضولی در مواردی که به او مربوط نیست بردارد. Get a life for God’s sake! You can’t work 24/7. (لطفا یه کم هم زندگی کن. نمیشه که شبانه روزی کار کنی.) | Get a life! | 9 |
به موقعیتی اشاره دارد که فرد از تنبیه و عواقب ناخوشایندی عملی ناصحیح می گریزد. Someone should put an end to his rude behavior. He’s got away with it for so long. (یه نظر باید به رفتار گستاخانه اون پایان بده. برای مدت خیلی طولانی از زیرش در رفته که کسی باهاش برخورد کنه.) | Get away with | 10 |
زمانی که افراد برای یک دور همی خودمانه و دوستانه دور هم جمع می شوند. Shall we get together next weekend? (نظرتون چیه آخر هفته آینده دور هم جمع بشیم؟) | Get together | 11 |
با کسی خوب کنار آمدن. She never gets on Julia. They despise each other. (اون هیچ وقت با جولیا کنار نمیاد. از همدیگه متنفرن.) | Get on with someone | 12 |
بر تجربه تلخ چیزی فائق آمدن یا تجربه تلخی با فردی را به فراموشی سپردن. Just get over him. He didn’t deserve you anyways. (فقط قیدش رو بزن. به هر حال که اون لیاقت تو رو نداشت.) | Get over someone / something | 13 |
از شر چیزی یا کسی راحت شدن I got rid of all my books! They were taking so much space in my apartment. (همه کتاب هام رو دور انداختم. توی آپارتمانم فضای زیادی رو اشغال کرده بودن.) | Get rid of something / someone | 14 |
از زیر انجام کاری در رفتن. I really don’t want to work today, but I can’t get out of it. (دلم نمی خواد امروز کار کنم ولی نمی تونم از زیرش در برم.) | Get out of something | 15 |
به موقعیتی اشاره دارد که فرد برای خطا یا جرمی مجازاتی کمتر از حد انتظار دریافت می کند یا اینکه در موقعیتی که این انتظار وجود داشته که آسیب زیادی متوجه او شود او چندان دچار مشکل نمی شود. He got off lightly with just a week of suspension from school, if you ask me. He could’ve been permanently expelled. (اگر نظر منو بپرسی می گم که خیلی خوش شانس بود که با یه هفته تعلیق از مدرسه از تنبیه بیشتر فرار کرد. ممکن بود که به شکل دائمی اخراج بشه.) | Get off lightly | 16 |
از پس یک شرایط سخت برآمدن و از آن عبور کردن. You’re one tough cookie! I know that you’ll get through this! (تو خیلی قوی هستی! مطمئنم که از پسش برمیای.) کالوکیشن های get | Get through something | 17 |
1) به موقعیتی اشاره دارد که منظور فرد توسط طرف مقابل به خوبی درک می شود. I can’t get through to him how serious this situation is. (نمی تونم بهش بفهمونم که چه قدر این موضوع جدیه.) 2) با موفقیت با کسی تماس گرفتن. I haven’t been able to get through Rose all day. Do you know where she is? (تمام روز نتونسته م با رز تماس بگیرم. تو می دونی کجاست؟)
| Get through to someone | 18 |
عصبی یا هیجان زده شدن. He got wound up when we told him the news. (وقتی خبر رو بهش گفتیم عصبی شد.) | Get wound up | 19 |
کاری را انجام دادن، به ویژه کاری که چندان مناسب محسوب نمی شود. What are you getting up now? (الان دیگه داری چی کار می کنی؟) | Get up to | 20 |