تفاوت job و work و career در زبان انگلیسی +📚 معرفی کالوکیشن های مرتبط
در ادامه سری مقاله های آموزش گام به گام زبان انگلیسی با مطلب جدیدی برای معرفی تفاوت های job و work و career در انگلیسی و سری کالوکیشن های مرتبط به هر کدام در خدمت شما هستیم. با ما همراه باشید.
برای درک بهتر شما به شکل مجزا به معرفی مفهوم کامل هر یک از این لغت ها می پردازیم.
مفهوم job در زبان انگلیسی
به عنوان یک اسم job به شغل و حرفه فرد که او به خاطرش هزینه ای را به عنوان حقوق دریافت می کند اشاره دارد. از این نظر می توان گفت که بسیار شبیه profession و occupation است.
بیایید نگاهی داشته باشیم به کالوکیشن های رایج با کلمه job :
I quit my full-time job to start my own business. (شغل تمام وقتم را رها کردم تا تجارت خودم را شروع کنم.) | Full-time job = شغل تمام وقت |
Stella has got a part-time job to put herself through school. (استلا یک کار نیمه وقت گرفته که هزینه مدرسه اش را پرداخت کند.) | Part-time job = شغل نیمه وقت |
I’ve been looking for a job for ages, but I can’t find anything that really suits me. (مدت زیادی است که دارم دنبال کار می گردم ولی نمی توانم چیزی پیدا کنم که مناسب من باشد.) | Look for a job = دنبال کار گشتن |
Job hunt is a very stressful phase of anyone’s youth. (کار پیدا کردن یکی از استرس زا ترین مراحل زندگی هر جوانی است.) | Job hunt = جست و جوی شغل |
John is going to apply for a new job at Samsung Company. (جان قصد دارد که برای شغل جدیدی در شرکت سامسونگ درخواست بدهد.) | Apply for a job = برای یک شغل درخواست دادن |
I’ve been offered a new job, but I don’t know whether I should accept it or not. (شغل جدیدی به من پیشنهاد شده است ولی نمی دانم که آیا باید قبولش کنم یا نه.) | Offer someone a job = پیشنهاد شغلی دادن |
After I was fired from my previous job I never thought I could get another one, but all of my struggles are finally over as I’m starting my new job tomorrow. (وقتی که از شغل قبلی ام اخراج شدم فکر نمی کردم که دیگر شغل پیدا کنم ولی بلاخره همه تقلاهایم رو به پایان است چرا که فردا شغل جدیدم را شروع می کنم.) | Get a job = شغل پیدا کردن |
Journalism is a demanding job that ruins your personal life. (روزنامه نگاری شغل پرچالشی است که زندگی شخصی ات را نابود می کند.) | Demanding job = شغلی که به زمان و تلاش زیادی نیاز دارد |
Teaching is a dead-end job for me. I don’t think I can ever make enough money to buy a house. (درس دادن برای من یک شغل بن بستی است. فکر نمی کنم هیچ وقت بتوانم به اندازه کافی پول در آورم که یک خانه برای خودم بخرم.) | Dead-end job = شغلی که امکان پیشرفت در آن وجود ندارد |
My cousin has a lucrative job as a lawyer in New York. (دختر خاله ام به عنوان یک وکیل شغل پردرآمدی در نیویورک دارد.) | Lucrative job = شغل پردرآمد |
مفهوم work در زبان انگلیسی
این کلمه می تواند هم به عنوان یک اسم و هم یک فعل در جمله های انگلیسی ظاهر می شود.
به عنوان یک فعل می تواند به هر نوع کار و فعالیتی که به تمرکز و تلاش نیاز دارد اشاره کند. یعنی فقط درباره کاری که برای شغل و حرفه انجام می شود صحبت نمی کند.
I need to work on my assignment tonight.
(باید امشب روی تکلیفم کار کنم.)
I work with four other people for this project.
(من برای این پروژه با چهار نفر دیگر کار می کنم.)
به عنوان یک اسم ولی به شکل خاص به محل کار فرد یا خود مفهوم کار کردن اشاره دارد. به مثال های زیر و به خصوص کلمه های آبی شده دقت کنید:
I start work at 8 am and finish work at 5 pm.
(من کارم را هشت صبح شروع و پنج عصر تمام می کنم.)
I go to work by bus every day.
(هر روز با اتوبوس می روم سر کار.)
What time do you get off work?
(چه ساعتی کارت تمام می شود؟)
I’m at work, so I can’t really talk now. Please call me at night.
(الان سر کار هستم پس نمی توانم حرف بزنم. لطفا شب با من تماس بگیر.)
مفهوم career در زبان انگلیسی
در عوض career به مسیر حرفه ای فرد در طول سال های طولانی از ابتدای آغاز به کار او اشاره دارد. فرد ممکن است که در طول مسیر حرفه ای خود شغل های (jobs) زیادی عوض کرده باشد.
Her popular blog launched her journalism career.
(وبلاگ پربازدیدش باعث شروع حرفه خبرنگاری اش شد.)
حالا بیایید نگاهی به کالوکیشن های پرکاربرد این کلمه داشته باشیم:
He left his job as a lawyer to embark on a writing career. (شغلش به عنوان یک وکیل را رها کرد تا حرفه نویسندگی را شروع کند.) | Embark on a career = شروع کردن حرفه |
You’re on the verge of a promising acting career. (تو در آستانه یک آینده حرفه ای روشن به عنوان بازیگر هستی.) | Promising career = حرفه رو به پیشرفت |
Are you thinking of switching careers? (به فکر تغییر حرفه هستی؟) | Switch career = حرفه عوض کردن |
Quitting this job will ruin your career. (رها کردن این شغل حرفه ات را خراب می کند.) | Ruin career = حرفه نابود کردن |