کالوکیشن های put در زبان انگلیسی: ✅ جدول + مثالهای متعدد
در ادامه سری مقاله های آموزش گام به گام زبان انگلیسی با مطلب جدیدی برای معرفی پرکاربردترین کالوکیشن های put در غالب یک جدول در خدمت شما هستیم. لطفا با ما همراه باشید.
می توانید در جدول زیر لیستی از این کالوکیشن ها را همراه با مثال مشاهده کنید:
You should put aside some money for grad school. (باید یه کم پول برای دانشگاه کنار بذاری.) I put a little bit of time every day to study Turkish. (هر روز یه کم زمان می ذارم زبان ترکی بخونم.) Let’s put our differences aside. (بیا اختلافاتمون رو کنار بذاریم.) | put aside کنار گذاشتن | 1 |
I put by a part of my salary every month. (هر ماه یه بخشی از حقوقم رو کنار می ذارم.) | put by پول ذخیره کردن | 2 |
Let me put down my bag and find my cell phone. (بذار کیفم رو بذارم پایین و موبایلم رو پیدا کنم.) Why do you have to put me down before your family? (چرا باید جلوی خانواده ت کوچیکم کنی؟) Do you want me to put your name down on the list? (می خوای اسمت رو توی لیست بنویسم؟) | put down چیزی را پایین گذاشتن – کسی را کوچک کردن – چیزی را روی کاغذ نوشتن | 3 |
We wanted to put off the moment we had to say good-bye to each other. (می خواستیم لحظه ای رو که مجبور بودیم با هم خداحافظی کنیم عقب بندازیم.) Her judgmental behavior puts everyone off. (رفتار قضاوت گرایانه اش باعث می شه که بقیه ازش دوری کنن.) Being sick has put me off hanging out with my friends. (بیمار بودن من رو از بیرون رفتن با دوستام دور نگه داشته.) | put off به عقب انداختن – همچنین زمانی که چیزی اثر بازدارنده داشته باشد و باعث شود کسی نخواهد کاری را انجام دهد یا اینکه بخواهد از کسی دور بماند | 4 |
I put on my jacket and waited for him in the sitting room. (کتم رو پوشیدم و توی اتاق نشیمن منتظر او ماندم.) Do you have lipstick on? (رژ لب داری؟) Have you put on weight? (وزن اضافه کردی؟) He always puts on an air of intelligence. (اون همیشه تظاهر به باهوش بودن می کنه.)
| put on لباس پوشیدن – آرایش کردن – تظاهر کردن – اضافه کردن | 5 |
Don’t forget to put out the light before going to bed. (یادت نره که قبل از رفتن به تخت خواب چراغ رو خاموش کنی.) | put out the light / fire لامپ / آتش خاموش کردن | 6 |
I don’t want to go to the party, or to put it another way, I don’t want to go there and see him. (نمی خوام برم مهمونی، یا اگر بخوام یه جور دیگه بگم، نمی خوام برم اونجا و اون رو ببینم.) | put it another way چیزی را به شیوه ای دیگر توضیح دادن | 7 |
I’m going to put over going on vacation. (می خوام به تعطیلات رفتن رو عقب بندازم.) | put over به عقب انداختن | 8 |
I can’t put up with you anymore. (دیگه نمی تونم تحملت کنم.) کالوکیشن های put | put up تحمل کردن | 9 |
You shouldn’t have put me through all this. (نباید من رو توی همچین شرایطی قرار می دادی.) | put someone through something کسی را در موقعیت بدی قرار دادن | 10 |