چه طور به انگلیسی درباره اهداف خود صحبت کنیم؟ 🤔
معرفی اصطلاحات و کالوکیشن های مهم
در ادامه سری مقاله های آموزش گام به گام زبان انگلیسی برای معرفی اصطلاحات و کالوکیشن های انگلیسی که می توانید با استفاده از آن ها درباره اهداف و آرزوهای خود صحبت کنید در خدمت شما هستیم. لطفا با ما همراه باشید. اهداف به انگلیسی
در ادامه می توانید با لیست کاملی از expressions، idioms و collocations که در انگلیسی برای صحبت کردن از هدف ها استفاده می شوند، آشنا شوید.
Set a goal
هدف تعیین کردن.
I’ve set two important goals for this year.
(برای امسال دو تا هدف مهم تعیین کرده م.)
At the beginning of the year, John set a goal to read at least one book per month to improve his knowledge and vocabulary.
(اول سال جان این هدف رو برای خودش تعیین کرد که حداقل ماهی یه کتاب بخونه تا بتونه دانش و همچین سطح لغاتش رو گسترده تر کنه.)
Have a goal
هدف داشتن.
Do you even have a goal – something you’d like to accomplish in your life?
(تو اصلا هدف داری؟ چیزی که بخوای توی زندگیت بهش برسی؟)
Samantha has a goal to save enough money over the next two years to take a trip around the world.
(سامانتا این هدف رو داره که توی دو سال آینده به اندازه ای پول پس انداز کنه که بتونه دور دنیا رو بگرده.)
Achieve / reach / accomplish a goal
به هدف رسیدن.
I achieved my goal of speaking English fluently.
(من به هدفم برای روان صحبت کردن انگلیسی رسیدم.)
I know that I’ll accomplish my goal.
(مطمئنم که به هدفم دست پیدا می کنم.)
After years of hard work and dedication, Tom finally accomplished his goal of becoming a professional athlete.
(بعد از سال ها کار سخت و مقید بودن، تام بلاخره تونست که به هدفش که ورزشکار حرفه ای شدن بود برسه.)
Short-term / long-term goals
یکی از موضوعات مهمی که افراد هنگام صحبت درباره اهداف و آرزوهای خود به آن اشاره می کنند آن است که اهداف کوتاه مدت و بلند مدتشان برای دستیابی به چیزی که می خواهند چیست.
My short-term goal is to do my best in my exams, but I won’t lose sight of my long-term goal which is get into a good PhD program abroad.
(هدف کوتاه مدتم اینه که توی امتحاناتم بهترین خودم باشم ولی این به این معنی نیست که هدف بلندمدتم که قبولی توی یه دوره دکترای خوب در خارج از کشوره از ذهنم بیرون می ره.)
If you want to achieve your dreams, you should set short-term and long-term goals for yourself.
(اگر می خوای که به رویاهات برسی باید برای خودت اهداف کوتاه مدت و بلند مدت تعیین کنی.)
Chase my dream
این اصطلاح به معنای دنبال کردن رویاست.
I’ll chase my dream of becoming a university lecturer no matter what.
(مهم نیست که چی پیش بیاد من هدفم برای استاد دانشگاه شدن رو دنبال می کنم.
I’m chasing my dream of becoming a doctor, and that makes me a really happy person.
(من در حال دنبال کردن رویام برای دکتر شدن هستم و همین من رو حسابی خوش حال می کنه.)
Make (something) my number one priority
این اصطلاح به معنی چیزی را در اولویت قرار دادن است.
I’ve made studying for the college entrance exam my number one priority right now. That’s why I don’t like to go out as often. I’d rather stay home and study.
(من درس خوندن برای امتحان ورودی دانشگاه رو اولویت اولم قرار دادم. به همین دلیله که دوست ندارم زیاد برم بیرون. ترجیح می دم خونه بمونم و درس بخونم.)
I’m going to make my career my number one priority. Finding someone to start a family with isn’t really important to me.
(می خوام حرفه م رو اولویت اولم قرار بدم. پیدا کردن کسی که بتونم باهاش یه خانواده بسازم چندان برام مهم نیست.)
Give something all you’ve got
بهترین تلاش خود را برای دستیابی به چیزی داشتن.
I’m going to give this article all I’ve got.
(با همه وجودم روی این مقاله کار می کنم.)
I’ll give this new project all I’ve got; this could pave my way to get a promotion this year.
(با همه وجودم روی این پروژه جدید کار می کنم؛ این می تونه راهم رو برای امسال ترفیع گرفتن باز کنه.)
Aim high
اهداف بلندپروازانه ای داشتن و خواستار رسیدن به موفقیت های بیشمار بودن.
Instead of settling for a basic job, Lisa decided to aim high and pursue a career as a successful entrepreneur.
(لیزا به جای اینکه به یه شغل ساده قناعت کنه تصمیم گرفت که بلندپرواز باشه و دنبال یه شغل موفق در زمینه کارآفرینی باشه.)
You won’t become a successful person if you don’t aim high.
(اگر بلندپرواز نباشی نمی تونی موفق باشی.)
Set one’s sights on something
این اصطلاح به موقعیتی اشاره می کند که فرد خواستار رسیدن به چیزی بوده و تلاش و توجه خود را بر آن معطوف کرده است.
After completing her degree in finance, Sarah set her sights on securing a position at a prestigious investment bank.
(سارا بعد از اینکه مدرکش رو در امور مالی کسب کرد، تمام توجه و هدفش رو روی به دست آوردن شغلی توی یه بانک سرمایه گذاری معتبر معطوف کرد.)
Despite his humble beginnings, James set his sights on becoming a well-known author and inspiring others with his stories.
(با وجود اینکه جیمز از گذشته ساده ای داشت هدفش رو روی یه نویسنده مشهور شدن و الهام دادن به مردم از طریق داستان هاش گذاشت.)
Keep eye on the prize
این اصطلاح به موقعیتی اشاره دارد که با وجود همه سختی ها و مشکلات فردی تمام توجه خود را معطوف به دستیابی به هدف خاصی کند.
Even though the training was tough and exhausting, the athlete kept his eye on the prize, focusing on winning the gold medal at the upcoming competition.
(با وجود اینکه تمرینات سخت و طاقت فرسا بود ورزشکار تمام چشم انداز خود را روی هدفش نگه داشت و بر بردن مدال طلا در مسابقات پیش رو تمرکز کرد.)
She worked long hours and sacrificed her social life, but she kept her eye on the prize: a promotion to a higher position within the company.
(ساعت های طولانی کار کرد و به خاطرش زندگی اجتماعی اش را فدا کرد ولی در عوض چشم انداز خود را روی هدفش که ترفیع گرفتن در شرکت بود نگه داشت.)
Get one’s foot in the door
این اصطلاح به اولین قدمی که برای رسیدن به هدفی بزرگ تر انجام می شود اشاره می کند. به خصوص اولین قدمی که در مقایسه با چیزی که فرد خواهان آن می باشد به شدت کوچک تر و ناچیز باشد.
After volunteering at the local hospital for several months, Jane managed to get her foot in the door and was eventually offered a full-time nursing position.
(بعد از چند ماه کار داوطلبانه توی بیمارستان محلی، جین تونست راهش رو باز کنه و بلاخره یه شغل ثابت به عنوان پرستار بهش پیشنهاد شد.)
Although the internship at the marketing firm didn’t pay well, Michael saw it as an opportunity to get his foot in the door and gain valuable experience in the industry.
(با وجود اینکه دوره کارآموزی شرکت حقوق خوبی نداشت مایکل اون رو راهی برای ورود به صنعت و تجربه کسب کردن می دید.)
On track & off track
اگر شخصی در مسیر درست برای دستیابی به هدف خود باشد می گویند که او on track است. برعکس آن وقتی است که فرد off track و یا مشغول به کاری باشد که او را در دستیابی به هدفش کمک نخواهد کرد.
After following her exercise routine and eating a healthy diet for three months, Maria is on track to reach her weight loss goal by the end of the year.
(بعد از دنبال کردن منظم ورزش روزانه اش و خوردن غذای سالم برای سه ماه مداوم، ماریا در مسیر درست برای رسیدن به هدفش برای وزن کم کردن تا آخر ساله.)
When John started to neglect his studies and spend more time socializing, he realized he was getting off track from his goal of achieving academic excellence.
(وقتی که جان بی خیال درس هاش شد و بیشتر مشغول گشت و گذارهای اجتماعی شد متوجه شد که از هدفش که گرفتن نمره های عالیه دور شده.)
A game plan
به برنامه ای که فرد برای رسیدن به هدف خاصی طراحی کرده است گفته می شود.
Before starting her own business, Emily created a detailed game plan that outlined her marketing strategy, financial projections, and steps to achieve her goals.
(امیلی پیش از اینکه بیزنس خودش رو شروع کنه یه برنامه با جزئیات طراحی کرد که شامل استراتژی های بازاریابی، پروژه های مالی و اقدامات لازم برای رسیدن به هدفش بود.)
The coach devised a new game plan for the team, focusing on a strong defense and quick counterattacks, to improve their chances of winning the championship.
(مربی برنامه جدیدی برای تیم تهیه کرد که با تمرکز روی دفاع قوی و ضدحمله های سریع بتونه شانس اون ها را برای بردن قهرمانی بالا ببره.)
چنانچه به دنبال موسسه آموزشی مناسبی برای یادگیری زبان انگلیسی هستید به شما پیشنهاد می کنیم که لیست بهترین آموزشگاه های زبان تهران را چک کنید.