اصطلاحات مربوط به زمان (time)در زبان انگلیسی: ⏰ 10 اصطلاح + مثال
در ادامه سری مقاله های آموزش زبان انگلیسی از پایه، با مطلب جدیدی برای معرفی مربوط به زمان در زبان انگلیسی در خدمت شما هستیم.
- آنچه در این مطلب خواهید آموخت : [ نمایش سرفصل ها ]
Time flies
برای اشاره به اینکه زمان خیلی سریع می گذرد از این اصطلاح استفاده می شود.
It’s true when they say time flies. I’m getting old quite fast.
راست می گویند که زمان مثل برق و با می گذرد. دارم به سرعت پیر می شوم.
-
It’s high time
زمانی که فکر می کنید که زمان انجام کاری فرا رسیده باید از این اصطلاح استفاده کنید.
فقط نکته ای را برای استفاده از این اصطلاح باید به خاطر داشته باشید. یک that-clause بعد از این اصطلاح ظاهر می شود که همیشه باید فعل آن در زمان گذشته ساده باشد.
It’s high time you stopped nagging at me.
الان بهترین وقت آن است که از نق زدن سر من دست برداری.
-
In the nick of time
این دقیقه شباهت زیادی به اصطلاح just in time دارد. هر دو به این معنا هستند که دقیقا دقایق آخری که برای انجام کاری وقت مانده بلاخره انجام شود.
I finished my essays in the nick of time.
دقیقا دقیقه آخر مقاله ام را تمام کردم.
-
Third time’s a charm
این اصطلاح شباهت زیادی به “تا سه نشه بازی نشه” در زبان فارسی است. هر چند که این ورژن انگلیسی به رخدادهای خوب اشاره دارد و درباره این صحبت می کند که برای محقق شدن چیزی باید سه بار منتظر ماند.
I got a job on my third try. I guess third time’s a charm.
در سومین تلاشم کار پیدا کردم. فکر کنم تا سه نشه بازی نشه.
-
Turn back the hands of time
این اصطلاح به معنی برگشت به گذشته است.
If I could turn back the hands of time, I would’ve never married him.
اگر می توانستم به گذشته برگردم هیچ وقت با او ازدواج نمی کردم.
-
Beat the clock
زمانی که انجام کاری زودتر از موعد مقرر به پایان می رسد از این اصطلاح استفاده می شود.
I started work later than anyone else, but while everyone was struggling to finish on time I beat the clock and finished work 15 minutes earlier.
من دیرتر ازبقیه کار را شروع کردم، ولی در حالی که همه در حال تقلا بودند که به موقع کارشان را تمام کنند من 15 دقیقه زودتر کارم تمام شد.
-
Save time
زمانی که بتوان در وقت صرفه جویی کرد و با در نظر گرفتن روشی کاری را سریعتر انجام داد از این اصطلاح استفاده می شود.
You could save time if you highlighted the important parts of your book.
اگر نکته های مهم کتابت را هایلایت کنی در وقتت صرفه جویی می شود.
-
In the long run
این اصطلاح به معنای “در طولانی مدت” است. زمانی از آن استفاده می کنیم که بخواهیم بگوییم اثر انجام کاری در طولانی مدت چیست.
It’s difficult to work many hours a day, but I get to save up money so it will get much easier in the long run.
کار کردن برای ساعت های طولانی خیلی سخت است ولی این طوری می توانم پول ذخیره کنم پس در طولانی مدت اوضاع بهتر می شود.
-
As time goes by
این اصطلاح به معنای “همین طور که زمان می گذرد” یا “با گذشت زمان” است.
As time goes by I’ve realized you should never insist on keeping people by your side. If they care about you, the never leave.
همین طور که زمان می گذرد متوجه شده ام که نباید برای نگه داشتن کسی کنار خودت اصرار کنی. اگر برایشان مهم باشی هیچ وقت ترکت نمی کنند.
-
Out of time
از این اصطلاح زمانی استفاده می شود که زمان انجام کاری پایان یافته باشد.
Please stop writing. You’re out of time.
لطفا از نوشتن دست بردارید. وقتتان تمام شده است.
سایر مقاله های مرتبط: