از قرون وسطی تا رنسانس در فرانسه چه میدانیم ؟
قرون وسطی در فرانسه
با گذر زمان در قرن پنجم میلادی رهبر قوم فرانک ها، فرماندار قوم رومی های گل را در نبرد شکست می دهد تا در این سرزمین حکومت کند. از قرن پنجم تا نهم میلادی این منطقه وسیع شاهد حکومت دو سلسله به اسم کارولنژیان و مروونژیان بوده است تا اینکه در قرن نهم حکومت اصلی و مرکزی با ضعف هایی روبرو می شود. از آنجائیکه این حکومت دیگر قدرت زیادی برای سلطنت نداشت در فرانسه وضعیت ملوک الطوایفی ایجاد شد. اما این شرایط نیز طولی نکشید و برای بار دیگر در قرن دهم میلادی فرانسه سلطنت پادشاهی را به خود دید. قرن سیزدهم در این کشور زمان خوبی برای رونق اقتصاد، فرهنگ مردم و پیشرفت های علمی بود، قرنی که مملو از رویدادهای مهم در تاریخ فرانسه است. این قرن شاهد جنگ های فرانسه و انگلیس بود، نبردی که دلیل آن مالکیت سواحل مانش و ریشه ی آن در دو قرن پیش از آن نبردها بوده است، نبردهایی که به جنگ های صد ساله معروف است.
در همان قرن، سال ۱۳۴۰ کشور فرانسه در جنگ ها و کشمکش های دریایی شکست می خورد. قرن سیزده برای این کشور داستان های بسیاری دارد، از رشد و شکوفایی گرفته تا شکست ها تلخ و نبردهای پیاپی. اولین مرحله جنگ ها در سال ۱۳۶۰ تمام شد، جنگی که بازنده آن فرانسه بود و بسیاری از مناطق این کشور از جمله قسمت جنوب، جنوب غرب و کاله فرانسه در اختیار انگلیس قرار گرفت. اما فرانسه در مرحله ی دوم جنگ ها روی دیگری از خود نشان داد. در این دوره این کشور با کمک ها ژاندارک و دوک بورگونی پیروز میدان شد و توانست بخش هایی که در جنگ های قبلی از دست داده بود را دوباره از آن خود کند. با اینکه این جنگ ها نتایج مخربی برای هر دو کشور فرانسه و انگلیس داشت اما باعث پیشرفت هایی در زمینه حس وطن دوستی هر دو ملت شد.
همانطور که گفتیم فرانسه برای صدها سال شاهد جنگ های بسیاری بوده است، جنگ هایی که در طی آنها خسارت های سنگینی را متحمل شده است و برای بارها بخش هایی از خود را از دست داده و دوباره برگردانده است. جنگ های آخر این کشور مربوط به جنگ های جهانی بوده است.
البته باید توجه داشت که در اغلب دوران قرون وسطی چیزی بهعنوان کشور یا دولت فرانسه وجود خارجی نداشت و باوجود شاهان فرانسوی در پاریس، فئودالها قدرت اصلی را در دست داشتند و چهبسا گاهی اوقات برخی از فئودالها از قدرت بیشتری نسبت به شاه برخوردار بودند.
بعدها و با توجه به شکلگیری شهرهای جدید توسط تجار که برای مقابله با فئودالها به یک قدرت جدید نیاز داشتند، اتحادی بین قدرت مرکزی و تجار به وجود آمد و رفتهرفته قدرت شاهان فرانسوی بیشتر شد.
مفهوم ملت فرانسه برای اولین بار در جریان جنگهای صدساله بین فرانسه و انگلستان شکل گرفت. مهمترین علت درگیری بین فرانسه و انگلیس در قرن چهاردهم، بر سر فلاندر بود که بازار اصلی پشم خام انگلیس را تشکیل میداد.
-فرانسه کشور اول اروپا
استقرار دولت مطلقه و تثبیت جایگاه شاه در فرانسه، همزمان شد با اتحاد دو پادشاهی آراگون و کاستیل و تشکیل کشور اسپانیا از سویی و پس از مدتی به قدرت رسیدن شارلکن که وارث تاجوتخت اسپانیا و هلند و ایالات آلمانی در شرق فرانسه بود.
این بود که شاهان فرانسوی مانند فرانسوای اول مدتها درگیر جنگ با دشمنان خود در شرق و غرب برای حفظ موجودیت خود بودند، اما رفتهرفته و با افول قدرت اسپانیا که تا اواخر قرن شانزدهم قدرتمندترین کشور اروپا بود، فرانسه جای اسپانیا را گرفت و به کشور اول اروپا تبدیل شد.
دوران رنسانس در اروپا
دوره نوزایش پلی میان قرون وسطی و دوران مدرن است که در طی حدودا ۳۰۰ سال تغییرات بسیاری در زمینه های علمی، فرهنگی، هنری، سیاسی و ادبی و… ایجاد شده اند. این زمان پرشور تولدی دوباره برای فرهنگ و هنر و اقتصاد اروپا پس از قرون وسطی بود که از آن معمولا به عنوان عصر تاریک یاد می شود.
دانشمندان بسیاری در رنسانس به کشف فلسفه، ادبیات و هنر کلاسیک پرداختن و بسیاری از افراد تاثیر گذار بر تفکرات امروزی در این دوره زندگی می کردند. همچنین کاوشگری های بسیاری نیز در جهان انجام شد که باعث یافتن سرزمین های جدید و ارتباط با فرهنگ های دیگر و آشنایی با انها شد و دری جدید برای تجارت اروپا باز کرد.
دوران رنسانس در فرانسه
مالرب و بالزاک را باید طلایه داران این عصر بزرگ به شمار آورد. مبلغان سبک قابل فهم و تقریباً خطیبانه ای در نظم و نثر، مخالفان گذشته ی نزدیک.
یادمان باشد که قرن هفدهم در خشونت و بی رحمی دست کمی از هیچ قرن دیگری نداشت. با وجود این عواملی در کار بودند که کم کم طرز فکر مردم را عوض می کردند، به طوری که حالا گروههای انشعابی مثل هوگنوها و آزادفکران را کمی تحمل می کردند و با تأسیس مدارس یسوعیان و اوراتوریاییهاو یانسنیها مخالفت نمی کردند. حتی برای دستگیری از بیماران و تهیدستان و محکومان به اعمال شاقه، مؤسسات خیریه به وجود آمد. به همین اندازه مهم به گمان من نفوذ تربیتی کسانی مثل مادام دو رامبویه بود که نجیبزادگان و نویسندگان بورژوا را دور خود جمع می کرد و انضباط خاصی را از آنها توقع داشت: عادتهای بهتر و نزاکت بیشتر کلام پیراسته تری که به هنر پهلو می زد. در محفل او بحثهای روان شناسی می شد و لغات را تعریف می کردند و آنها را در جاهای تازه ای به کار می بردند. این پالایش تدریجی آداب زمانه تنها در میان اقلیتی اتفاق می افتاد؛ اما مگر کل شکوفایی ادبیات در عهد لویی چهاردهم کمابیش در گرو علایق مشتی رجل درباری نبود؟ شاعران برای شاء و مشتریهای نجیبزاده خود می نوشتند. ادبیات فرانسه تا مدتها درونگراتر و کم خواننده تر از ادبیات انگلیس بود.
هنر رنسانس در فرانسه
عمر اصیل ترین سبک معماری تاریخ بشر به پایان رسید در این دوره، آثاری از معماری گوتیک، باشکوهی کمتر، در پونتواز، کوتانس، و تعدادی از شهرهای فرانسه بنا شد. در پاریس، که نگاه آدمی بر هر گوشهاش یکی از شگفتیهای گذشته ای باور نکردنی را مییابد، دو کلیسای زیبای گوتیک به وجود آمدند: سنت اتین دومون (1492-1626) و سنت اوستاش (1532-1654). اما حالا دیگر خصوصیات معماری دوره رنسانس به درون آنها راه یافته بودند: در سنت اتین دومون شباک سنگی مجلل بر بالای طاق جایگاه همسرایان; و در سنت اوستاش ستونهای چهارگوش توکار با سرستونهای شبه کورنتی.
جانشینی معماری رنسانس دنیوی بر معماری گوتیک دینی معرفی بود از سلیقه فرانسوای اول، و همچنین نشانی از توجهش به خوشیهای زمینی و انصرافش از امیدهای آسمانی. همه آن باروری اقتصادی، هنر پروری اشرافی، و لذت پرستی کافرانه ای که شعله های هنر را در ایتالیای دوره رنسانس دام زده بودند اکنون مایه تشویق و دلبستگی معماران، نقاشان، مجسمهسازان، سفالگران، و زرگران فرانسوی شده بودند. هنرمندان ایتالیایی به فرانسه دعوت شدند تا مهارتها و نگاره های تزیینی خود را با اشکال باقیمانده از سبک گوتیک درهم سازند. نه تنها در پاریس، بلکه در فونتنبلو، مولن، تور، بورژ، آنژه، لیون، دیژون، آوینیون، واکس آن پرووانس درخشش طراحی ایتالیایی و واقع گرایی نقاشی فلاندری باسلیقه فطری و لطف عوالم مرد و زنی اشرافیت فرانسه به هم آمیختند و در آن کشور هنری به وجود آوردند که برتری هنری ایتالیا را به مبارزه طلبید و به ارث برد.
پیشوای این جنبش هنری در فرانسه پادشاهی بود که هنر را با دلدادگی، و در عین حال با تمیز و تشخیص، دوست میداشت. روح سرخوش و خندان فرانسوای اول بر معماری دوران فرمانروا پیش منعکس ماند.
“جرئت داشته باشید!” جمله ای بود که فرانسوای اول به هنرمندانش تلقین میکرد. در واقع، فرانسوای اول معماران، مجسمه سازان، و نقاشان را، حتی بیشتر از ایتالیاییها، در اقدام به تجربیات هنری تازه آزاد میگذارد.
-برخی از نوابغ دوره رنسانس
همانطور که متوجه شدید اهمیت رشد فردی در این دوره بالاتر رفته است و دانشمندان، روشنفکران و هنرمندان بسیار بزرگی همچون لئوناردو داوینچی، ساندرو بوتیچلی، میکل آنژ، دوناتلو، رافائل، شکسپیر، دانته، گالیله، کوپرنیک، ماکیاولی، رنه دکارت و اراسموس در این زمان شکوفا شده اند.
-انقلاب فکری کوپرنیک
-کوپرنیک از تاثیرگذار ترین شخصیت های دوره رنسانس
نیکلاس کوپرنیک، ستاره شناس و ریاضی دان و اقتصاددان لهستانی-آلمانی بود که نظریه زمین مرکزی را رد کرده و به جای آن نظریه خورشید مرکزی را بیان کرد که با توجه به آن زمین دیگر مرکز جهان نبود. مردم به تدریج دریافتند که انسان موجود کوچکی در کیهان بیکران است و در عین حال انقلاب فکری کوپرنیک، با اصول پذیرفته شده نجوم بطلیمیوسی و متن کتب مقدس در تضاد بود.
وقتی کوپرنیک دست نوشته کوتاهی را به دوستان خود ارائه کرد که در ان نظریه خود را شرح داده بود با استقبال زیادی از آن در جمع دانشمندان اروپایی شد اما او سال های بعدی را جهت صرف تحقیق دقیق و جمع آوری مدارک کرد تا اعتبار بیشتری به نظریه اش ببخشد.
در سال ۱۵۳۶ این دانشمند به قدری مشهور شده بود که بسیاری از دانشمندان نظریه او را شنیده بودند و افراد زیادی منتظر انتشار آن بودند. اما او اطلاعات خود را کافی نمیدانست و سال های بیشتری به تحقیق ادامه داد و سر انجام در ۱۵۴۳ شرح کاملی از نظریه او در قالب یک کتاب به چاپ رسید.
انقلاب فکری دکارت
سومین انقلاب فکری را رنه دکارت ریاضی دان و فیلسوف فرانسوی در عصر روشنگری به راه انداخت. او خرد آدم را به عنوان جایگزین کتاب مقدس و سنت پاپ و کلیسا و فرمانروا معرفی کرد و سوژه ای بزرگ آفرید.
فلسفه او خرافات را کم تر کرد و اندیشه های روشن و متمایز آغاز شد که در آن همه چیز با عقل سنجیده میشد؛ حتی محتویات کتاب مقدس و بدین ترتیب ایمان جای خود را به خرد داد. یکی از موانع مسیر او این عقیده ترویج یافته توسط کلیسا بود که تنها افرادی که به طور کامل فلسفه مدرسی آموخته اند می توانند به پرسش های فلسفی فکر کنند. پس مردم باید یاد میگرفتند ابتدا به ستون های جهل شک کرده و سپس تفکر فلسفی جدیدی برپا کنند. دکارت با انتشار کتاب تاملات در فلسفه اولی سعی کرده است به این هدف دست یابد.
نوع شک دکارت با شک گرایان که تنها به شک و تردید معروف بودند متفاوت بود به گونه ای که او گفته است از شک کردن جهت رسیدن به یقین استفاده می کند و با حساسیت به قواعد رفتاری و اخلاقی اندیشه ای عمومی تر را جا انداخت.
-پایان دوران رنسانس
عوامل بسیاری وجود داشتند که در پایان دوره رنسانس نقش داشتند. از جمله آنها می توان به جنگ های بی شمار در ایتالیا با هجوم اسپانیا، فرانسه و آلمان بود که باعث بی ثباتی منطقه شد.
همچنین تغیر مسیر های تجاری باعث دوره افت اقتصادی و محدودیت سرمایه ها شد که حمایت ثروتمندان از هنرمندان را کاهش داد. پس از مدتی جنبشی به نام «ضد اصلاحات» راه افتاد که طی آن کلیسای کاتولیک در واکنش به پروتستان ها شروع به سانسور هنرمندان و نویسندگان کرد که برخی متفکران نیز شجاعت و خلاقیت خود را از دست دادند.
شورای ترنت در سال ۱۵۴۵ تفتیش عقاید رومی را به راه انداخت که طی آن اومانیسم و هر دیدگاهی که باعث به چالش کشیدن کلیسای کاتولیک بود به عنوان مرتد شناخته و به مرگ محکوم میشد. بدین ترتیب تا اوایل قرن هفدهم جنبش رنسانس از بین رفت و عصر روشنگری به وجود آمد.
-و در نهایت رنسانس پلی بین تاریکی و روشنایی
دوران رنسانس حدودا دوره ای ۳۰۰ ساله و پلی میان «عصر تاریک» و «عصر روشنگری» در اروپاست که در آن زمان ایران نیز از لحاظ های تغییر کرده است. در این دوره کشفیات بسیاری انجام شد و تفکر های زیادی نیز به چالش کشیده شدند. صنعت چاپ و تغییر راه های ارتباطی، از بین رفتن نظام فئودالی اروپا و… تاثیرات بسیاری در به وجود آمدن این دوره و رسیدن به عصر روشنگری داشتند.